کد مطلب:276368 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:184

ظلم دشمنان بر آن حضرت
علی بن ابراهیم در تفسیرش به سند خود از حضرت ابوجعفر باقرعلیه السلام درباره آیه شریفه: «وَلَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ»؛ [1] و هر آن كه پس از ظلمی كه بر او رفته انتقام جویی كند. روایت كرده است، یعنی: قائم و اصحاب آن جناب، زیرا كه آن هایند كسانی كه هیچ راهی علیه ایشان نیست، و هرگاه قائم علیه السلام بپاخیزد، از بنی امیه و تكذیب كنندگان و ناصبیان، - او و اصحابش - انتقام خواهند گرفت. [2] .

و در كتاب المحجّه همین خبر را از محمد بن العباس به سند خود به طریق دیگری از آن حضرت آورده است. [3] .

و در تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت ابی عبد اللَّه صادق علیه السلام درباره آیه «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَأَنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ»؛ [4] به كسانی كه در معرض جنگ قرار



[ صفحه 183]



گرفته اند، اذن جهاد عطا شده است چون كه مورد ستم واقع هستند و خداوند بر یاری شان توانا است. آورده كه فرمود: عامّه می گویند: این آیه درباره پیغمبرصلی الله علیه وآله نازل شد هنگامی كه كفّار قریش آن حضرت را از مكه بیرون كردند، و حال آن كه او قائم علیه السلام است كه چون خروج كند برای حسین علیه السلام خونخواهی نماید، و این است [معنی] فرمایش او كه: ما اولیای خون و طالبان دیه هستیم. [5] .

مرحوم سیّد بحرانی نیز در البرهان از حضرت ابوجعفر باقرعلیه السلام آورده كه این آیه درباره قائم علیه السلام و اصحاب او است. [6] .

و در كتاب های المحجّه و بحار از حضرت باقرعلیه السلام منقول است كه فرمود: قائم علیه السلام هنگامی كه ظهور می كند به بیت اللَّه الحرام به پشت تكیه می زند و در حالی كه پناهنده به آن شده باشد، ندا می كند... تا آن جا كه می گوید: و شما را به حقّ خدا و به حقّ رسول او و حقّ من كه حقّ قرابت و خویشاوندی با پیغمبر خداصلی الله علیه وآله است سوگند می دهم كه ما را كمك كنید، و كسانی را كه به ما ستم نمایند از ما دور سازید، زیرا كه ما ترسانیده شدیم و به ما ستم نمودند و از شهر و فرزندانمان دربدر شدیم و مورد سركشی قرار گرفته ایم. [7] .

تمام این خبر در نداهای آن حضرت خواهد آمد، ان شاء اللَّه تعالی.

و در بحار، از حضرت ابی عبد اللَّه صادق علیه السلام روایت مرفوعه آمده كه فرمود: قائم علیه السلام پیش می آید، در حالی كه اصحاب آن حضرت و مردم با وی هستند به نجف می رسد، آن گاه ارتش سفیانی علیه آن جناب از كوفه خروج می كند و آن روز چهارشنبه است، پس آن ها را دعوت و حقّش را مطالبه می نماید و به آنان اعلام می كند كه مظلوم است ومی گوید: هر آن كه درباره خدا با من محاجّه دارد من نزدیك ترین افراد به خدا هستم. [8] .

و در كمال الدین به سند خود از امام حسین علیه السلام روایت كرده كه فرمود: قائم این امّت



[ صفحه 184]



نهمین نسل از فرزندان من است و اوست صاحب غیبت و هم اوست كه در حالی كه زنده باشد میراثش تقسیم می گردد. [9] .

و در همان كتاب ضمن حدیث ابوخالد كابلی از حضرت علی بن الحسین علیهما السلام آمده كه فرمود: گویا می بینم كه جعفر كذّاب، سركش زمانش را بر تفتیش امر ولیّ اللَّه و غایب در حفظ خدا و سرپرست حرم پدرش وادار نماید، از روی جهل به ولادت او، و حرص بر كشتن او در صورت دسترسی به او، به خاطر طمع در ارث او كه به ناحقّ آن را برای خود بگیرد. [10] .

این روایت به طور كامل در بخش هشتم كتاب خواهد آمد.

و از غیبت شیخ طوسی از رشیق روایت شده كه گفت: معتضد، ما را - كه سه نفر بودیم - احضار كرد و دستور داد هر كدام دو اسب با خود برداریم، بر یكی سوار شویم و دیگری را یدك بكشیم و سبكبار با عجله به سامره برویم، و برای ما محله و خانه ای را كاملاً نشانی داد و گفت: به آن خانه كه رسیدید، خدمتكار سیاهی خواهید دید، پس داخل خانه شوید و هر كس را در آن دیدید سرش را برایم بیاورید. پس به سامره رسیدیم، و همان طور كه معتضد گفته بود به آن خانه رفتیم و در دالان، خدمتكار سیاهی بود كه بند زیر جامه ای می بافت، از او پرسیدیم: در این خانه كیست؟

گفت: صاحب آن و به خدا هیچ التفاتی به ما نكرد و بی اعتنایی نمود، پس همان طور كه دستور داشتیم وارد خانه شدیم، خانه بسیار پاكیزه بود و در مقابل پرده ای داشت كه بهتر از آن چشمی ندیده بود، گویی همین حالا از ساختن آن فراغت یافته اند. هیچ كس در خانه نبود، پرده را برداشتیم، دیدیم اتاق بزرگی است كه در آن دریایی از آب هست، و در انتهای آن حصیری افتاده كه دانستیم آن هم روی آب است. روی آن حصیر مردی كه از خوش قیافه ترین مردم بود، ایستاده نماز می خواند، نه به ما و نه به وسایلی كه با خود داشتیم اصلاً اعتنایی نكرد. در این هنگام احمد بن عبد اللَّه، یكی از ما سه نفر، پای در آب گذاشت تا به اتاق داخل شود كه در آب فرو رفت و به حال غرق شدن و دست و پا زدن افتاد، و آن قدر



[ صفحه 185]



دست و پا زد تا دستم را دراز كردم و او را خلاص نمودم، ساعتی بیهوش افتاد. بار دیگر دومین همراه من همان كار را كرد، خواست داخل اتاق شود و پای در آب گذاشت، او نیز به همان حال افتاد، من بهت زده و متحیر ماندم، سپس به صاحب خانه عرضه داشتم: به درگاه خداوند و از تو معذرت می خواهم، سوگند به خدا كه نمی دانستم حقیقت چیست و به سوی چه كسی می آیم و حالا من به سوی خداوند توبه می كنم.

امّا او هیچ التفاتی به آنچه گفتم نكرد و از حال خودش هم بیرون نیامد، از این روی هیبتی عظیم به ما دست داد و از آن جا بیرون شدیم. معتضد در انتظار ما بود، به دربان ها سفارش كرده بود كه هر وقت ما رسیدیم بگذارند فوری بر او وارد شویم. در دل شب [به بغداد] رسیدیم و نزد او رفتیم. جریان را پرسید، ما هم آنچه دیده بودیم بازگو كردیم. فریاد زد: وای بر شما! آیا پیش از من كسی شما را دید؟ و این سخن را از شما شنید؟ گفتیم: نه. گفت: من فرزند جدّم نیستم - و سوگندهای عظیمی یاد كرد - كه اگر این خبر را بشنوم همه شما را گردن نزنم. ما هم تا او زنده بود جرأت نكردیم این مطلب را به كسی بگوییم. [11] .


[1] سوره شوري، آيه 41.

[2] تفسير القمي: 604.

[3] المحجّه: 196.

[4] سوره حج، آيه 39.

[5] تفسير القمي: 93:3.

[6] تفسير البرهان: 441.

[7] بحار الانوار: 238:52.

[8] بار الانوار: 387:52.

[9] كمال الدين: 317:1.

[10] كمال الدين: 320:1.

[11] غيبت طوسي: 149.